بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

194-براستی ما زمان را زندگی می‌کنیم یا زمان ما را؟


+اخیرا زیاد به این مسئله فکر می‌کنم که چقدر در بروز اتفاقات زندگی ام با تفکرات، تخیلات، تصورات و عقایدم موثر بوده ام؟
اخیرا زیاد سر در گم می‌شوم که من در اینجا واقع شده ام یا خود را در اینجا واقع کرده ام؟
اخیرا نمی‌دانم اتفاقات به حکم اتفاق می افتند یا به سبب اینکه من زمانی در گذشته ترسیمشان کرده ام؟
اخیرا فکر می‌کنم ما مانند یک پازل هستیم چرا که اگر خود را هزار بار هم تکه تکه کنیم و دوباره بچینیم، باز هم همین می‌شویم، همین همیشگی!
اخیرا فکر می‌کنم هر طور که بچینیم کنار هم این حروف الفبا را جز "این زندگی" معنی دیگری نمی‌دهند!
اخیرا بیش از زمان دیگری گیج و مبهوتم و بیش از هر زمان دیگری مرعوب آینده ایی که که بخواهد نتیجه و حاصل این سال ها و ماه های اخیر باشد!
 
ادامه مطلب ...

156

     دلم میخواد از این همکار پاردوکسی و معلوم الحال ام فریاد بزنم و این رشته رفتار و کنش های مسخرشو بیشتر از قبل در دایره مسخره و رسوا کردنش قرار بدم ولی میترسم .سالهاست به این نکته رسیدم که به روایت دوستی در کامنت دونی پست قبل "اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند" و به شخصه تجربه دچار شدن به  قضاوت و نگاه های منفی گذشته خودم نسبت به افراد هستم و از ترس تکرار نشدنش سعی بر قضاوت نکردن و به قولی سر به لاک خودم داشتن دارم .اما توصیف مردی سی و اندی ساله از یک فرهنگ و خانواده ای که دچار عقده های اجتماعی و فرهنگی  توامان متناقضش کرده که هر روز و با صدای بلند در نقش یک روشنفکر/مذهبی/تحلیلگر سیاسی و اقتصادی و هزاران نقش دیگه در حال وراجی های متناقض و آزار دهنده و  تمام نشدنی است دست مایه نقد و به استیضاح گرفتنش برای فرار از استرس و حس های بدی است که با این رفتار و منش منتقل میکنه ومن در حال خود زنی که با این جبر سرنوشت چه کنم ؟!!