بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

زمستان است بی برگی بیا ای باد نوروزم ...


ح رفهای زیادی نگفته باقی مونده  و مثل تمام چیزهای خوبی که تموم میشه ناراحت کننده ست که در جنگ با دیو سیاه حاکم  ، رنگ و رخساره از نوروز و سال نو و هیاهوی شب عید مثل خیلی چیزای خوب دیگه  قافیه رو باخته  و من در این وانفسای به تنگ اومده سال 1401،  این خاطر پریشون رو به این بند پینه میزنم  که شاید فردا روز دگری آید ...



نظرات 2 + ارسال نظر
jj پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.yohoooho.blogfa.com/

همه حرفا که آخه گفتنی نیست..........

jj پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.yohoooho.blogfa.com/

بهار دلکش رسیده و دل به جا نباشد، انصافانه ست؟

ما رنج را احساس نمی کنیم با ان زندگی می کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد