بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

156

     دلم میخواد از این همکار پاردوکسی و معلوم الحال ام فریاد بزنم و این رشته رفتار و کنش های مسخرشو بیشتر از قبل در دایره مسخره و رسوا کردنش قرار بدم ولی میترسم .سالهاست به این نکته رسیدم که به روایت دوستی در کامنت دونی پست قبل "اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند" و به شخصه تجربه دچار شدن به  قضاوت و نگاه های منفی گذشته خودم نسبت به افراد هستم و از ترس تکرار نشدنش سعی بر قضاوت نکردن و به قولی سر به لاک خودم داشتن دارم .اما توصیف مردی سی و اندی ساله از یک فرهنگ و خانواده ای که دچار عقده های اجتماعی و فرهنگی  توامان متناقضش کرده که هر روز و با صدای بلند در نقش یک روشنفکر/مذهبی/تحلیلگر سیاسی و اقتصادی و هزاران نقش دیگه در حال وراجی های متناقض و آزار دهنده و  تمام نشدنی است دست مایه نقد و به استیضاح گرفتنش برای فرار از استرس و حس های بدی است که با این رفتار و منش منتقل میکنه ومن در حال خود زنی که با این جبر سرنوشت چه کنم ؟!!

نظرات 2 + ارسال نظر
بهامین یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:49 ق.ظ http://notbookman.blogsky.com

قابل تحسینه این‌نگاهتون:)

واقعا این سبک آدمها قابل تحمل نیستن که ادعا خوب بودن در هر زمینه ای دارن و اعتماد به نفس کاذب بالا
صبر زیادی مطلبه سپری کردن این زمان ها

و اما این اعتماد به نفس کاذبشون و اینکه میدونن بی اعتبارن ولی همچنان بد! می تازند...

معصومه پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1397 ساعت 01:15 ق.ظ http://www.hanker.blogsky.com

من رو برد پیش همکارهایی که تحمل حرف ها ، نظرات و نقدهاشون برام آزاردهنده بود و من فقط نگاه می کردم گاهی سری تکان می دادم .
حالا بعد از چند سال متوجه شدم باید گوش بود ، بارها و بارها گوش بود و همه رو شنید ، همه .
و من از بی تجربگی خودم می دونم که اون زمان آن قدر فکرم رو درگیر حماقتهای اونها می کردم.

واقعا ای کاش میشد فکر رو درگیرشون نکرد
اما با 11 ساعت کنار هم بودن یکم سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد