بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

286

ج ای خوندم که " میشه برای رفتن به تختخواب تصمیم گرفت ، ولی برای خوابیدن نه " حالا مشکل فکر کردن به مقولاتی مثل خوشبختی و بدبختی اینه که عملا بر اساس استانداری محاسبه میشه که نیست ، مثل اینکه قدرت خریدت رو بر مبنای موجودی حساب همسایه ت محاسبه کنی ،مطلاقا بی معنی و بی فایده،درحالیکه هیچ متر و ملاکی بجز واقعیت نیست ،واقعیتی که تا رسیدن بهش مسیری چند میلیون سال سپری شده و رسیده به اینجایی که ما هستیم ،حالا هر چقدر هم زخمت و نچسب .

285

ی ه جای در نیمه شب در پاریس  ودی آلن هست که میگه"نوستالژی بازی ، یعنی انکار زمان دردناک فعلی " !

در واقع چیزی که گذشته را خواستنی و حسرت آلود میکنه  ،  نارضایتی از اکنون است .نارضایتی که تا پای از بین رفتن مرز واقعیت و خیال پیش میره چون تحمل این "اکنون"  خیلی سخت تر از گم شدن در گذشته ایست که حتی به اندازه شیرینی  که به نظر میرسه ، شیرین نبوده و نیست .

284

ج ناب دژاوو (تلگرام)  جای توییت کرد که " ارزش وقایع در مدتشان نیست در شدت شان است . برای همین برخی لحظات فراموش نشدنی ، برخی حوادث توضیح ندانی و برخی انسان ها قیاس ناپذیرند." و از نظر من تنها جامانده  این قصار  در بازگوی  زمانش هست .اینکه این" شدت "  زمانی برات اتفاق بیفته که دیگه رمقی  نمونده نهایت بتونه سرپات کنه چون مثلا به یکی از آرزوهای قدیمی و دستن نیافتنیت رسونده باشدت.اما " احساس " چی ؟!

من می تونم  تمام عمر در آرزوی یه دوچرخه ، یه ماشین خوب یا یه پارتنر رفیق مونده باشم و سال ها بعد بهش برسم اما چطور میخوام اون وجد کودکانه در دوچرخه سواری  ،اون احساس خوب سواری با ماشین در ایام جوانی و نشاط "تجربه کردن" زندگی با یه پارتنر رو زمانیکه همه چیز دست اوله و هنوز تباهی دنیا نگاهتُ تیره و تار نکرده رو  تجربه کنم .

بله ارزش وقایع به " شدت" یا به قول من به کیفیتشه و حتی ممکنه در نا به هنگام برآورده شدنش هم ارزش بالایی داشته باشه اما در بهترین حالت هم فرصت تجربه بهنگام  یه پیشامد خوب ازت گرفته شده و این "حسرت  "  ابدی زندگی خواهد بود ...