بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

در خانه ای که می میریم

    وقتی به دوره حال از دریچه گذشته نگاه میکنم دور برم افرادی مبینم که چیزای که انتظارشو داشتم  باید از مراوده باهاشون برام به ارمغان بیاد ، یا براورده نشده و یا اینکه چیز متفاوتی از خواسته هام ارمغان اورده که نتوسته اصلا راضیم کنه . این گذشته ای که امروزم سخت بهش وفادار مونده و خراش دردناکی رو در اعماق قلبم تازه نگه داشته. تو این دنیا افرادی هستند خود خواه و همیشه طلبکار ، که تجربه مراوده با اونا جز دایره ای از خواسته ای به شدت خود خواهانه و بسان جاده ای یک طرفه ، یک سویه و بی پاسخ از اجابت خواسته هاشون ، کانون ای از کینه نداشته.کانون ی از کینه که در رقابت همیشگی با دوستی و گذشت ، برنده بوده و پایان این مرواده را تو راهروهای خاطراتت تاریک و تار برای همیشه باقی گذاشته .


55

به سرعت برق باد ، پیر شدم ، اینو میتونم از یادآوری خاطره هام بفهمم.