بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

و بلند فریاد می زند : هی جیک ! اماده ای مرد ؟؟

Photo by: Cornell Capa

نشرشده توسط:گلاره چگینی


+ جیکوب تازه به بهشت منتقل شده بود، روزهای قبل از اعدام زندانی های بخش های دیگر را منتقل می کنند به بهشت، برایشان لباس های نو می آورند، ساعت های استراحتشان را بیشتر می کنند و اجازه می دهند با بقیه ی زندانی ها حرف بزنند. جِیک دخترش را کشته بود، خودش تعریف می کرد که اتفاقی او را از بلندی انداخته پایین، اما قاضی باور نکرده و قرار است او را اعدام کنند، زندانی های این جا همه شان بی گناه هستند، خودشان که اینطور می گویند، سه روز تا اعدام جیک مانده، خودش یادش نمی ماند، چیزها را فراموش می کند، هر بار سر بازی شطرنج بسته بسته سیگار به این و آن می بازد . جوزف هم با او شرط بسته که اگر برد یک جوری موقع اعدام خودش را بهش برساند ..

جوزف : هی! اینبار هم می بازی نیگا می خوام فیلتو از پا بندازم  .

جیک : اون پیاده ای که اون گوشه گذاشتم واسه اینه که دخل وزیرتو بیاره..

جوزف : از این خبر ها نیست، تو خودت داری غزلو می خونی مرد. خودت تا سه روز دیگه دخلت اومده .

جیک : هیچ معلوم نیست که قبل از من اسم تو رو نخونن بیچاره. در ثانی من تا حال تو رو جا نیارم از بهشت نمیرم .خیالت تخت

صبح سه روز بعد ، جیکوب و جوزف هنوز دارند سر بازی شطرنج برای یکدیگر خط و نشان می کشند. این بار جیکوب قصد دارد بازی را حتما ببرد. درست سر بزنگاه ، آنجا که جوزف تمام حواسش را به وزیر جیکوب داده ، او با یک حرکت اسب، فیل جوزف را از پای می اندازد و او را کیش می کند .. و در حرکتی دیگر مات می شود و جوزف بازنده بازی سه روزه می شود . جیکوب لبخندی به جوزف می زند و می گوید : هی پسر یادت باشه واسه کسی که طناب دور گردنشه خط و نشون نکشی هیچ وقت .

در همان لحظه نگهبان جیکوب را صدا می کند و بلند فریاد می زند : هی جیک ! اماده ای مرد ؟؟

9

           در مقدمه کتاب ضیافت افلاطون که در زمان رییس جمهوری خاتمی به چاپ رسیده بود متنی وجود داشت که در چاپهای بعدی از روی این کتاب حذف شد. پاراگرافی از این مقدمه را در اینجا قرار می دهم:

          " در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ..چرا؟؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن  انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند "