بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

261

عشق چیز خطرناک و پیچیده ای است. میتواند آدم عوضی را به یک انسان خوب تبدیل کند و می تواند آدمی شریف و صادق را تا پایین ترین درجات انسانی نزول دهد!

آگاتا_کریستی


به احتمال زیاد من آخرین نفریم که باید در مورد عشق و دوست داشتن نظر بدم اما روایت های متفاوت دوتا از رفقا در کامنت های زیر یک پست |+| منو قلقلک داد تا منم تفسیر خودمّ بگم !!

روزهای رفته از عمرم بهم یاد داده زندگی منشوری از روایت ها و قوانینی هست که منظم در بی نظمی قائده ها و قانون هاست .یعنی هرچقدر که قوانین مشخص و ثابت برای نیل به اهداف مشخص وجود داره همزمان این قوانین (علی الخصوص) در زندگی عاطفی  ناپایدار و متفاوته.شاید بشه کفت ثبات قوانین در کنار ناپیداری قوانین در واقع نمایش دو روی سکه زندگی باشه که هر دو واقعی و حقیقی هستن .

اینکه در رابطه عاطفی و عشقی هر یک از دو نفر نباید برای حفظ رابطه یا عشق، شخصیت و علایق و نظرهای خود رو فدا کنه  همون قدر منطقی به نظر میاد که عشق بدون از خودگذشتگی ها و فداکاری های بزرگ بی معنا به نظر میاد که البته این خود به نوعی چوب حراج زدن به شخصیت و علایق و نظرهای شخصی عاشقه !!

حالا برای جواب این سوال کدوم روایت میتونه درست تر به نظر بیاد ؟ به نظرم باید گفت هر دو !!!

همه ما تو عشق و عاشقی بخاطر چیزی که مطالبه میکنیم ،بهای گزافی رو هزینه میکنیم که از من عاشق آدم متفاوتی میسازه آدم ی که فداکاری و از خودت گذشتگی کرده برای کیمیای عشق !!در واقع خودشّ در طرف مقابل حل کرده تا "آدم تازه ای بدست بیاد" و جز این  راه حل دیگه ای نیست .اما این آدم تازه میتونه سیمرغی باشه که از خاکستر خودش برخواسته باشه  و شخصیت اولیه ش پایه های این ادم متفاوت باشه  یا تنها به سان آدمی باشه که در عشق سوخته و در خاکستر باقی مونده تنها به آدمی غریب از هر چه که بود و هر چه که با عشق میباید بود تبدیل شده باشه.

بله ، فک میکنم  در روایت عاشقی این "انتخاب" عاشقه که فارغ از وصال یا فراق میتونه این آدم جدید رو سیمرغ کنه یا خاکستری غریبِ بجا مانده از توی گم شده ... و داشتن "انتخاب" عاشق و عشق درست خود روایت دیگه ایه...!



نظرات 5 + ارسال نظر
بهامین شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 07:53 ب.ظ http://notbookman.blogsky.com

عشق...سیمرغ...انتخاب
میشه خط به خط این پست را دقیقه های رسیده به ساعت بهش فکر کرد
قابل تامل بود.
عشق در عین سادگی خیلی پیچیده اس ...

عشق یعنی:
تو یه رابطه ی دو نفره...
به جای اینکه هرکی مراقب خودش باشه،
هرکدوم مراقب اون یکی باشه...

به جای اینکه هرکی مراقب خودش باشه،
هرکدوم مراقب اون یکی باشه...

بازم از اون تفسیرهای جالبت بود

marzi یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 12:24 ق.ظ http://rozegaremarzi.blogsky.com

با تفسیرت تا حد زیادی موافقم.
دقیقا درست اشاره کردی که فرد عاشق تعیین کننده این هست که عشق والا و محترمه و دستاوردش گرانبهاست حتی اگر در اون از خودگذشتگی رخ داده باشه یا نه فقط اسیر شدن در بند تمایلات یک انسان دیگه است.
ما هر کدوم نظرمون رو بر پایه تجربیات و یا افکارمون بیان میکنیم و چون انسانها همه منحصر به فرد هستند و هیچ دو فردی به همه لحاظ کاملا مشابه نیستند پس تجربیات افراد از عشق و عاشق شدن میتونه خیلی متنوع و متفاوت باشه. هرکس متناسب با روحیات و افکارش.
و عشق قانون مندی خاصی نداره که مثل یک نسخه از پیش تعیین شده باشه که ما به همه بدیم و انتظار داشته باشیم جوابهای مشابه دریافت کنیم.

امید که همه انسانها تفسیرشون و نتیجه گیری شون در پایان زندگیشون این باشه که :
خوشحالم بخاطر تجربه عشقی واقعی که در زندگیم داشتم.

امید که همه انسانها تفسیرشون و نتیجه گیری شون در پایان زندگیشون این باشه که :
خوشحالم بخاطر تجربه عشقی واقعی که در زندگیم داشتم.

معصوم سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 10:56 ق.ظ

من تسلیم،من اصلا و ابدا تو این زمینه نباید نظر بدم،فوقش ده روز فکر می کنم عاشقم،عین ده روزم باهاش می جنگم بعد هم فراموش می کنم بعد هم میگم چه هیجانی بود بعد هم میگم خوش گذشت ده روزی بعد کم کم می گم خل شده بودی،خلاصه از زمانی که یاد دارم عاشق نبودم،اما دارم تمرین می کنم ،نه ،نه آخه من هر آدم عاشقی دیدم بدبخت بود ،دردمند بود،رسوا بود،در تب و تاب و پریشان بود...
اصرار نکنید من نمی تونم...
مرضی شما چطوری؟ خوبی ؟ خوبه و باعث خوش حالیه که تو این حس زیبا رو به خوبی تجربه می کنی

راویت عاشقی معصومه خانم
سرکار خانم مرضیه پذیرای جواب هستیم !!!

marzi پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 05:44 ق.ظ http://rozegaremarzi.blogsky.com

ببین معصوم جان آدم از عاشقی کردن نباید این انتظار رو داشته باشه که صبحانه ناهار شام نون بزنن تو عشق بخورن!
تو همه ی زندگیها ، مخصوصا تو کشور ما که عرف یه چی میگه ، سنت یه چیز دیگه میگه ، مذهب یه چیز دیگه و عقل و دل آدم هم چیزهای دیگه ، ممکنه بالا و پایین تو زندگیها باشه ، سختی های زیاد باشه که حتی از تحمل آدمی خارج باشن ولی اگه آدم تو ترازو بذارتشون می بینه کفه زندگی با این فرد پایین تره تا مشکلات و سختیها. البته اگر عقلش عادلانه قضاوت کنه. اونوقته که میتونه بگه خوشبختم و از زندگیم راضی ام.
شاید اگر داستان زندگی منو برات تعریف کنم باورت نشه که چرا میگم عشق و دوست داشتن زیباست و ...
شاید بگی روزهای زندگیت در گذشته بدترین لحظات بودن ولی من همه رو با هم جمع میکنم و تو ترازو میذارم می بینم میشه این زندگی رو هنوز دوست داشت ادامه اش داد. تا جایی که بهمون آسیب نرسه.
هرجا هم به مشکل خوردیم با عقلمون حل و فصلش میکنیم. شاید برای آدم پیش بیاد بعد چندین سال زندگی از هم جدا بشن. چنانچه از دوستان خانوادگی ما بودن و ما اولش کلی تعجب کردیم ولی خب. آینده و اتفاقاتش غیره قابل پیش بینیه. تا الآن زندگی من به صورت نسبی خوب بوده و راضی ام. امیدوارم روزهای آتی هم خوب باشه. ولی در کل تا آدم سختی نکشه معنی شیرینی و راحتی و آرامش در زندگی رو متوجه نمیشه. من سختیهای زندگیمو که خیلی خیلی ازم انرژی گرفتن ، اینجوری بهش نگاه میکنم که تجربه بودن برای فهم من برای بزرگ شدن من.

“آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من”
― سهراب

معصوم جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 02:35 ب.ظ

الان من خوندم مرضی چی نوشته.
من اگه بخوام این جوری نگاه کنم که من و حسین الان عاشق و معشوقیم...
نه واقعا من تصور دیگه ای از عشق دارم،از این تصور فیلمیا،تریپ برباد رفته و love story
خب من از این عشقها میگم و می خوام،چه کار کنم!

کی نمیخواد ! امیدوارم بهش برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد