بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

155

"شاید زندگی آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی، اما حالا که به آن دعوت شده‌ای، تا می‌توانی زیبا برقص."    چاپلین

   واقعیت آفرینش من بیشتر در دایره جنگیدن برای آرزوهام میچرخه تا رقصیدن و این سرنوشت ، داستان تمام سال های زندگی منه! اما تو همین سالها با لذت ی همراه با حسرت به مشاهده ادمهای پرداختم که  در دوران های این زندگی پر تلاطم هم باز سعی در تغییر اوضاع با چیزی جز جنگ داشتن .انگار از دنیای به دور از دنیای من اومدن و بر قائده ای متفاوت از آنچه من برای خودم تصویب کردم،استوارن .اینها ،انسانهای بودن که به سهمی بیشتر از غنایم یک جنگ اعتقاد داشتن و برای آرزوهاشون سخت ترین نبرد ّ انتخاب کردن و به حق در این زندگی که اونچیزی نشد که بهش امید داشتیم لااقل مسیر معنا دارتری طی کردن و حتی در خرابه رویا و آرزوها عاشقانه ترین عاشقانه ها را رقصیدن ...

نظرات 1 + ارسال نظر
بهامین پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:42 ب.ظ http://notbookman.blogsky.com

باخوندن این پست بیاد این متن افتادم...
وقتی از ته دل بخندی، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی، وقتی برای شاد بودن، نیاز به بهانه نداشته‌باشی؛ آن زمان است که واقعا زندگی می‌کنی. بازی زندگی، بازی بومرنگ‌هاست؛ اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند. زمانی که آدمی بتواند بی‌هیچ دلهره‌ای آرزو کند، هر آرزویی بی‌درنگ برآورده خواهد شد.

#اسکاول_شین

"اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند"
"اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند"
"اندیشه‌ها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفت‌آوری به سوی ما بازمی‌گردند"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد