بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

239

خواب دیدم
ما را بریدند
و به کارخانه چوب‏بری بردند
آن که عاشق بود
پنجره شد
آن که بی‏رحم
چوبه‌ دار
از من اما دری ساختند
برای گذشتن

"پل آلوار" شاعر فرانسوی