بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

هفته های شش روزه

     از اوضاع حقیر خواسته باشید با همان کثافت و بی تکلیفی قدیم می گذرد با این فرق که چند ساعت هم به بیکاری اداری اضافه شده است. بیخود و بیجهت روزها را به شب می رسانیم و شکر قادر بی همتا را به جا می آوریم. فصلها و سالها می آیند و می روند و اگرچه ما با آنها کاری نداریم مثل اینست که آنها با ما خیلی کارها دارند!


صادق هدایت / از میان نامه هایی به نورائی


      نور به قبر صادق از خدا بی خبر ( بیان بی بی قصه های مجید) بباره که اوضاع ما رو با بهترین بیان نشون داده یا که به قول سعید که میگفت : این روزا جوری شده که صبح که از خونه میزنی بیرون شنبه ست  و شب که بر میگردی پنجشنبه و مادر در جواب گفته بود اینکه خوبه که متوجه گذشت روزا و شب ها نبود و سعید با خنده ای تلخ که داغی این فاصله ایه که روحمون میخوره و جسم هامونو نشانه دار میکنه را نشون میداد ،سکوت کرده بود ،  شنبه هامون پنجشنبه میشه  بدون اینکه مزه نگاه گیرا  و لبخند شیرین  و یا نوازش لحظه ای که خاطره شه را با خودش به یغما میبره و جمعه ای که دیگه خیلی وقت که نیست ...