بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

258

Gipsy Kings - No Volvere

به من می گفت :

چشم های تو مرا به این روز انداخت !

این نگاهِ تو کارِ مرا به اینجا کشانده . تاب و تحمل نگاه های تو را نداشتم نمی دیدی که چشم بر زمین می دوختم ؟

به او گفتم :

در چشم های من دقیق تر نگاه کن !

جز تو هیچ چیزی در آن نیست ...


چشم هایش / بزرگ علوی


257

آرزوهای دستن نیافتنی خیال پردازانه آدم رو خُل میکنه یا بهش جسارت تلاش بیشتر میده؟

256

یکی توییت کرده بود که : " بزرگترین تهدید ، خطر از دست رفتن خود است .به قدری بی سر و صدا رخ می دهد که ، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است " . این معنا صدایی رسا در دالان  تو در توی زندگی بود که سی و سه بهارُ به خود دید ، تجربه کرد،خندید و گریست  و حاصلش  تنها "از دست رفتن خود بود".

زیاد به عقب بر می گردم-نه جمله کاملی نبود-درستش اینه که هنوز دلتنک کودکی از دست رفته ای هستم که حسابی خوش گذشته است و بعد سی و سومین بهار هم تنها به آن چند سال خاص باز می گردم و له له تجربهِ تجربه شده ای میزنم  که حتی در لحظه های پسین دوستی یا عاشقی که هرگز نبود هم نمیزنم.در واقع من عاشق عاشق شدنم  اما عاشقیت نمی کنم .عاشق لحظه لحظه گذراندن عمرم در روایت زیبای "طبیعتم" اما به هزار دلیل حق یا ناحق دریغ میکنمش  ،من عاشق روایت رئالیسم جادویی مارکز بودم،کتابهایش را تک به تک خواندم ،او مُرد اما عشقم تهی نشد ولی در این چرخ گردون به سکون میبازم و برای هر یک هزار بهونه و دلیل می بافم اما دیگر از دست رفته ام گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است!