روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
...
یادم هست …… یادت نیست
... راوی حکایت باقی ست
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
یادم هست ….. یادت نیست ……
خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
یادم هست …… یادت نیست ……
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خود سوزی هر شب پره را میفهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دلریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفرهمسفر سختیهاست
چشم تا باز کنیم، عمرمان میگذرد
آنچه باقیست فقط خوبی هاست
The saddest moment is when the person who gave you the best memorise becomes a memory
The saddest moment is when the person who gave you the best memorise becomes a memory
The saddest moment is when the person who gave you the best memorise becomes a memory
The saddest moment is when the person who gave you the best memorise becomes a memory
The saddest moment is when the person who gave you the best memorise becomes a memory
مرد جای گریه ش سیگار میخواهد فقط
زندگی لبخند معنادار میخواهد فقط
من عاشق این شعرم. حدود دوازده سال قبل یه دوست برام نوشتش روزی صدبار میخوندمش:)
اورین به دوست شما
همیشه از رفتن بدم میومد! مزخرف ترین حس مربوط میشه به حس بعد از رفتن کسی یا چیزی. مخصوصا وقتی که امید به بازگشت نباشه
مخصوصا وقتی که با تمام میل خواستن به دست "رفتن" میدیش