این بارون نا به هنگام ،اما دلنگیز و دوست داشتنی پاییزی بانی باز شدن پنجره و پرشدن اتاق ازبوی پاییز شده و چقدر منِ عشقِ پاییز به وجد اومدم و اتاق پر پنجره و خاموش از نور (که به ظن رفقای کور دلم با دو سری پرده از نور تهی شده رو )از روشنایی کم رمق این صبح پاییزی مملو از نشاط کرده هر چند تلاطم روزکاری امروز بورس از رفقا فرصتی برای حس این همه زیبایی بجا نذاشته و من خاموش تر از تمام پاییز های گذشته از این چند لحظه زیبایی ، در ذهنم نقش خاطره میزنم.
پاییز قشنگ باشه ؛بارون بباره ،بهترازاین نمیشه.
بارون باشه باید رفت زیر سقف آسمان و عشق بازی آسمون را تماشا کرد.
صورت خیس بارون بشه. و بدون چتر قدم زد زیر بارون در پاییز دوست داشتنی.
تنفس عطر خاک بارون خورده ،لذت بخشه!
کاش آسمون اینجا هم بباره.
پاییز و بارون ش
ما هنوز چشم براه اسمون و ابرهای تیره ایم. پاییز رو فقط صبحای زود که از خونه میزنم بیرون حس میکنم.
کاش برای ما هم بباره
کاش بباره