بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق
بی قرار

بی قرار

من نمی دانم زاده یک قانونم یا پدیده یک عشق

133

     نه می شود فهمید نه می شود دانست نه می شود تحمل کرد


بیژن جلالی


              روایت نانوشته ای وجود داره که طی سالها، کیفیت و کمیت زندگی ها به طور فاجعه باری تو این مملکت با هم پایین اومده که مطمئنا بخش مهمی از اون به داستان های ریال و دلار و تورم و .... پیوند میخوره اما صحبت اونجاست که وقتی به خودم و اطرافیانم نگاه میکنم میبینم چیزی داخل ذهن و رفتار ما تغییر کرده که باعث میشه اون حداقل فرصت های که برای بهتر شدن و بهتر بودن هم که هست خودمون از خودمون دریغ میکنیم . متلا من آواره روحی تونستم بعد سالها یه همبازی کودکی اونم از دوره طلایی زندگیمو از طریق این صفحات مجازی پیدا کنم و از قضا با توجه به تشابهات روحیه و سواد و سرنوشتی که بهمون گذشته ،وقتی سراغ خاطرات و احساسات بیست و اندی قبل میریم انگار این وادی آوارگی و سرگردانی هردوتامون به فراموشی سپرده میشه و شعف کودکانه ای همسان اون روزه های تموم شده پیدا میکنیم و ازش لذت میبریم اما وقتی به طول صحبت هامون نگاه میکنم میبینم سهم بزرگی از گفتگوی دونفره صرف دردهای مشترک و آلام ی بر میگرده که صحبت از اون آرومِ مون نمیکنه که بیشتر ناآروم میشیم.

              این تغییر" لعنتی " چقدر میتونه در ذهن و رفتار ما رسوب کرده باشه که نذاره یه حس ، یه خاطره ،یه علاقه مشترک و دوست داشتنی رو بسان سالها قبل ، " با هم " زندگی  / بازی کنیم و ازش لذت ببریم.

بیاید اینطور نباشیم ...

119

      لحظه های هست تو "زندگی" که " تهی "از هر اتفاق یِ .و این تهی بودن مثل حفره ای عمیق تا اعماق وجودت امتداد پیدا میکنه و تمام لحظه های پیش رو و حتی لحظه های ناب قبل ترشو محو و بی اعتبار میکنه .در واقع دیوار تاریک این "لحظه "های کوتاه  به بلندای "زندگی"ت میرسه و محار و شکست اون ، چه عذاب و چه توان زیادی مطالبه میکنه .

حــالا، بجای اون " لحظه" های "کوتاه" اما " ویرانگر" ، بیا و جاش  " روز"های تهی  از هر معنا بذار ...

110

          بزرگترین ضعف آدما " تردید " ی هست که تو وجودشونه  و مثل خوره سر بزنگای زندگی یقشون میکنه  و باعث میشه تا یه قدمی هدفم اگه رفته باشن باز، پا پس بکشن و در آخر بازی رو باخته باشن.