July 23, 2000 - 1926
تو را برگزیده ام
رَغمارَ غم بیداد،
گفتی دوستت می دارم
و قائده دیگر شد.
کفایت مکن ای فرمان "شدن"
مکرر شو
مکرر شو..
احمد شادلو
در دوره اول دانشگاهم ،رفیقی داشتم به غایت شاکی و دلخور از سرنوشت که با تمام استیصال حاصل از شنیدن گله هاش، در کل برای من کم حرف آدم جالبی میزد که باعث میشد گاگاهی شکوایِ هاشو در غالب غرغر در تایم های استراحت بین کلاس ها و یا واگویه های در گوشی سر کلاس با کمال میل تحمل کنم .تو یکی از اون روزهای که از صبح خروس خون تا بوق سگ کلاس داشتیم.آخرای آخرین کلاس غروب بود که بعد یه روز سکوت وبی حرف بودن (که برای چنین آدمی عجیب بود) سرشو به گوشم چسبوند بدون هیچ مقدمه ای گفت " این لعنتی ها از ارگاسم توقع زیادی دارن یعنی بیخودی توقع دارن که تمام چاله و چوله های زندگیشون رو پر کنه. " و بعد مثل آدمی که غرق در اوهام خودش باشه ،مثل باقی روز ساکت شد .
خوب یادمه شنیدن این جمله بی مقدمه و به ظاهر بی ارتباط ش تا چند لحظه منو هم به کما برد ولی ظاهر درهم و تو خودش باعث شد ازش توضیحی در موردش نخوام تا به امروز که اتفاقی یادش افتادم همچنان دلیل مطرح شدن این جمله برام جای سوال باقی مونده باشه !
بعد نوشت :بعدترها فهمیدم این جمله به هر منظوری که گفته شده ، اصلش متعلق به فیلم آنی هال جناب وودی آلن بزرگ بوده با این تفاوت که جای واژه "لعنتی ها" باید "آدمها" گذاشت ...
بینِ مرگ و زندگی ، جائیست
که من سالهاست ، به آن پناه برده ام !
سکوت ....
رضا محبی راد