در تمام این سال های زندگیم سوال های بود که مثل خوره روحم رو برای پیدا کردن پاسخش خورده!برای چی زندهام؟ چقدر موفقیت کافیه؟ توی کدوم نقطه دیگه نجات پیدا کردم؟ این رو با هر درجازدن از خودت میپرسی، با هر ملال تکراری و با هر اضطراب دوبارهای
اما کسی چه میدونه؟ شاید تمام عمر سئوال رو اشتباهی پرسیدم، شاید موضوع این نیست که برای «چی» زندهام، شاید باید پرسید برای «کی» زندهام؟ تا وقتی هنوز آشنایی هست همهی ترسها همون قبلی هاست.
یه سوال :
برای کی زنده ایی؟؟
گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،
گاهی وقتا فقط زندگی کن...
یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،
یه وقتایی شرمنده خودت نباش،
تقصیر تو نیست
تو تلاشتو کردی اما نشد...
یه وقتایی جواب خودتو نده
هر چی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد
یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها...از باد...باران از همه لذت ببر..
چون بین همین روزا و لحظه ها به چرایی و جواب میرسی و زندگی واست قشنگتر میشه