هر ثانیه که می گذرد چیزی از تو را با خود می برد زمان غارتگر غریبی است همه چیز را بی اجازه می برد و تنها یک چیز را همیشه فراموش می کند حس دوست داشتنِ تو را
آنتوان دوسنت اگزوپری
در توانام نیست چیزی یادت دهم،
آنگاه که پستانهایات دائرهالمعارفاند،
و لبهایات، خُلاصهای از تاریخ ِ شراب؛
ادامه مطلب ...
و اردیبهشت یعنی عاشقیت دوباره و هی دوباره
و بوسه های گاه و بی گاه
و آغوشهای نابهنگام و دل باختن های ناگاه...
و اردیبهشت یعنی تو که در من رخنه کردی
همچون عطر بهار نارنج ...
پ.ن 1 : فقان از این خاطرات عمر گذران .
پ.ن2:چه زود دیر شده است از 9ام اردیبهشت ماه 1388 که در سکوت دوست داشتنی شبانه ام شعر بالا رو از وبلاگی دوست داشتنی در ورد پرس آپ کردم.وبا انتشارش از طرف تمام دوستهای خوب مجازی آن دوره تبریک عاشقی شنیدم و من "جوان" در انکار واقعیت می گفتم این فقط یک "کپی" است ولی واقعیت این بود که این کپی ناخواسته و غیر برنامه ریزی شده از دل پسری بود که عاشقی بلد نبود ولی عاشق به "اردیبهشت" بود، عاشقِ "عاشق " شدن بود و فرصتش بود و دنیاش هنوز تار و سیاه نبود و هر چه بود و نبود ، بکر و تازه و دوست داشتنی بود ...