تاب، بازی لاکچری کودکی ما بود .صف انتظارش همیشه بیشتر از بازی های دیگه بود.هیجانش، وصف ناشدنی بود.بچه باحالا همیشه خراب تاب بودن و پیاده کردنشون از تاب نشدنی بود حتی تصور اون شدت و همتی که در رفت و برگشت تاب سواری هاشون بود زبان اعتراض ها را می بست و نگاه مغموم کودکانه بچه ها پشت تموم اون رفت و برگشت های لذت بخش ، تا ابدیت ادامه دار خواهد بود ...
وای با این متن منو بردی به دوران کودکی و تابی که تو خونه داشتیم. چقدرررر باهاش خاطره دارم. همیشه عاشقش بودم و تنها وسیله شاد بودنم بود که برادرم بزور ازم نمیگرفتنش!
عاشق دوچرخه سواری بودم که برادرهام با قلدریهای کودکانه شون دوچرخه رو مال خودشون کرده بودن و من طفلی محروم بودم. ولی تاب دیگه بهم میرسید
گاهی تاب رو شبیه نه نو میبستم به دو سمت میله های پارکینگ و توش بعدازظهرهای بهاری زیر درخت انگور و کنار پیچ امین الدوله میخوابیدم. آخ چه کیفی داشت.
تاب اختصاصی تو خونه که یه چیز دیگه ست
چه عکس قشنگی
تاب بازی ،یکی از بهترین تفریحات و وسایل بازی که من دوست داشتم ،هرموقع میرفتم پارک ،حتی هنوزم تاب سواری دوست دارم ،موقعیت پیش بیاد.
باید موقعیت ایجاد کرد شاید بشه اون حس قشنگ قدیمی رو دوباره زنده کرد