برای به مسلخ کشیده شدن آرزوها و به باد رفتن تلاش ها و به خاطره پیوستن هدف ها با صداهای که دیشب در تریبون سازمان ملل پیچید از قبل متن و عکسی تهیه کرده بودم که سخت "تلخ" بود . از قبل تهیه کرده بودم چون بسان محکوم ی به اعدام که از فرجام خود باخبره همه چی از قبل نمایان بود ولی خواستم دیگه از این تلخ ترش نکنم و با شما به تماشای عکسی از مردی با اراده آهنی و با تفکری برای تصاحب و تصرف قلمروها بشینیم که احتمالا در تصورات میلیون ها نفر از قربانیان این فاشیست هم تجسمش ممکن نبوده.اینکه در طول تاریخ انان که بیشتر حکم به نجات بشریت دادند بیشتر از مخاطبانشان قربانی گرفتن و به گواهی تاریخ وعده آنها بر خلاف باور و خواست آنها بوده ،هست و خواهد بود ...
برای رستگاری همه مان دعا میکنم ...!
“Take responsibility of your own happiness, never put it in other people’s hands.”
Roy T. Bennett, The Light in the Heart―
باید اعتراف کنم سرجمع سالهای مدرسه چندان بهم خوش نگذشت .در واقع ساعت های مدرسه (به غیراز مسیر برگشت به خونه) همیشه توش استرس و فشار و ناراحتی های جور واجور موج میزد با این حال بدون انکار فشار و استرس امتحانّ ، سوال و کنتاک با همکلاسی ها که همیشه تو هر سال من یکی از بزرگاشو داشتم حالا که بهش فک میکنم میبینم خیلی شیرین و خوش تر از اینا میشد گذروندش اگه با درک بهتری از فاصله "شجاعت تا حماقت " - شجاعت بیشتری در خارج زدن از مسیری که بهمون دیکته میشد و ما اجبارا برای فرار از ترکش تنبیه ها و سرکوفت ها ی معمول بهش تن میدادیم، وجود داشت فقط باید کمی شجاع تر بودم و البته خلاق تر در خلق لحظه ها .
حالا هم تو این روزگار عجیب و غریب مملکت که نای نفس کشیدن هم با دلار 15.400 تومانی از دست میره و تمام برنامه ها و آرزوها که هیچ ، فرصت یه زندگی عادی رو هم داره غصب میکنه و برای ممانعت ازش،کاری هم از دستم ساخته نیست. دوباره همون استرس و فشار و نارحتی موج میزنه پس باید به فکر خلق لحظه های خوش تری برای خودم با کمی خلاقیت و کم ی شجاعت بیشتر باشم تا دوباره اجازه ندم این مسیر پر از یاس و نامیدی دوباره بهم دیکته بشه.
فعلا برای شروع چند روزی هست که در کنار فیلم و سریال دیدن های همیشگی شروع به انجام یکی از دلخوشی های قدیمی کردم و سراغ خوندن رمان "تسوکوروتازاکی بی رنگ و سال های زیارت او" اثر هاروکی موراکامی کردم.فعلا بیشتر از این امکاناتی در اختیار ندارم یا چیزی به ذهنم نمیاد ...